نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - زنان امدادگر دفاع مقدس
برگی از خاطرات زنان امدادگر قزوین؛
«از سردخانه با من تماس گرفتند و گفتند خانم پرستار بدن این شهید که هنوز گرم است نکند زنده باشد؟! سریع خود را به سردخانه رساندیم و علایم حیاتی مجروح را کنترل کردیم زنده بود ...» ادامه این خاطره در آستانه روز پرستار از زبان «شهربانو چگینی» یکی از زنان امدادگر استان قزوین را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۴۳۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۸

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «ناگهان در یکی از شب‌های عملیات که ازدحام مجروحان بیداد می‌کرد خبر آوردند در آن گیرودار زائویی مراجعه کرده است. غیر از من هیچ مامایی در بیمارستان نبود. گفتم او را به بخش زایمان منتقل نمایند. مرتب به کردی غلیظ صحبت می‌کرد. این دیگر آخر بدشانسی بود...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات "محبوبه ربانی‌ها" از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۴۴۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۱

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «مادرم وقتی شنید می‌خواهم به جبهه بروم بی‌تعارف آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت: تو باید ازدواج کنی. خیلی غصه خوردم، ولی خودم را نباختم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات "محبوبه ربانی‌ها" از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۱۶۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۹

نوید شاهد - «بیمارستان هنوز آماده پذیرش و ارائه خدمات نبود و انجام این کار مستلزم زحمات زیادی بود. دارو‌ها از کامیون تخلیه و بدون دسته‌بندی روی هم تلنبار شده بودند. ما همه دارو‌ها را تفکیک کردیم و در قفسه‌ها چیدیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات "رقیه صفری" از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۶۲۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۱۴

ناگفته‌های "زهرا همافر" از مداوای مجروحان در جبهه؛
نوید شاهد - «چهره‌ مجروح را برانداز کردم. از صورت زرد و رنگ‌باخته او به شدت عرق می‌چکید. گفتم: چفیه را باز کن ببینم. ناگهان با یک صحنه دل‌خراش و فراموش‌نشدنی مواجه شدم. پسر جوان تنها یک انگشت شست داشت و از چهار انگشت قطع‌شده‌اش خون به بیرون می‌جهید. دیگر به حال خودم نبودم. با اعتراض گفتم: چرا زودتر نگفتید؟ ...» آنچه می‌خوانید بخشی از ناگفته‌های "زهرا همافر" از زنان امدادگر در دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۸۸۷۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۵

جلد پنجم کتاب "به قول پروانه"، روایت خاطرات "رقیه صفری" از زنان امدادگر استان قزوین در منطقه جنگی است که برای نخستین بار سال 1396 با یک هزار نسخه به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۸۱۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۴

«با شنیدن آزادسازی خرمشهر، پزشکان، پرستاران، خدمه و حتی مجروحان همه به سجده افتادند و از روی شعف، خوشحالی و حس غرور اشک ریختند. من نیز فراموش کردم که دو شب است نخوابیده‌ام و زدم زیر گریه ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات «محبوبه ربانی‌ها» از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۸۰۹۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۸

جلد چهارم کتاب "به قول پروانه"، روایت خاطرات "محبوبه ربانی‌ها" از زنان امدادگر استان قزوین در منطقه جنگی است که برای نخستین بار سال 1396 با یک هزار نسخه به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۸۰۹۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۸